اهمیت هوش عاطفی در رهبری موفق

هوش عاطفی

معمولا وقتی افراد به دنبال فردی می‌گردند که آن‌ها را در مشاغلی با ماهیت رهبری استخدام کنند، خصوصیاتی از جمله حرفه‌ای بودن، داشتن تجربه کافی و مرتبط و مهارت‌های بالا را مد نظر قرار می‌دهند. با این وجود محققان دریافته‌اند که داشتن هوش عاطفی بالا نقش بسیار موثرتری در موفقیت افراد در مشاغل مدیریتی و رهبری بازی می‌کند.

افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردارند می‌توانند احساسات خود را بیشتر و بهتر درک کنند. به همین ترتیب توانایی این افراد برای تشخیص و همدردی در احساسات دیگران و اثرگذاری روی آنان نیز بیشتر است. رهبران و مدیرانی که دارای هوش عاطفی قوی هستند تیم‌های موفق‌تر و با انگیزه‌تری را شکل می‌دهند.

افرادی که دارای هوش عاطفی بالایی هستند با کسب مهارت به مدیران موثری تبدیل می‌شوند. برخی از این افراد توانایی‌هایی از قبیل الهام بخشی به دیگران، رسیدن به کمال فردی، کسب مهارت‌های ارتباطی و همچنین ایجاد روابط ایده‌آل را نیز به دست می‌آورند.  

رهبری با EQ بالا برای مدیران و اعضای هیئت رئیسه امری ضروری است. رهبری با این ویژگی به نتایج تجاری بهتر، کارمندان شادتر و تیم موثرتری نیز ختم می‌شود.

برای مشاهده مقاله “رهبری چیست و رهبر کیست؟” کلیک کنید!

درک هوش عاطفی در رهبری

روانشناسی به نام هوارد گاردنر به سادگی هوش عاطفی را اینچنین تعریف می‌کند: “سطح توانایی شما در درک دیگران، چیزهایی که به آن‌ها انگیزه می‌دهد و نحوه کار کردن و تعامل با آن‌ها.” کسانی که دارای EQ خوبی هستند را می‌توان به سادگی تشخیص داد. در جایی از کتاب راه حل‌های دانش درباره EQ نوشته شده “این افراد شناخت بسیار خوبی از خودشان دارند و و همچنین می‌توانند احساسات دیگران را متوجه شوند” و در جای دیگری آمده “آن‌ها مهربان، بهبود پذیر و خوشبین هستند”.

تئوری که هوش عاطفی بر مبنای آن تعریف می‌شود، ما را به چهارچوبی می‌رساند که دارای پنج قلمرو مختلف است. این قلمروها صلاحیت‌های پایه‌ای شخصی و اجتماعی افراد را توصیف می‌کند.

خودآگاهی: این قلمرو وابسته به شناخت احساسات و عواطف فردی است. سوال کلیدی در این قلمرو به این موضوع اشاره دارد که آیا این افراد توانایی درک احساسات خود و همچنین توانایی شناخت نقاط قوت و ضعف خود را دارند یا خیر.

خودقانون‌مندی: این قلمرو وابسته به کنترل ویژگی‌های مشخصی است. سوال کلیدی در این قلمرو به این موضوع اشاره دارد که آیا افراد قابل اعتماد، توانا در کنترل انگیزه‌های فردی، نوآور و مسئولیت پذیر هستند یا خیر.

خودانگیزشی: این قلمرو به انگیزه‌های درونی مربوط می‌شود. سوال کلیدی در این قلمرو به این موضوع اشاره دارد که آیا افراد می‌توانند به استانداردی در عالی بودن دست یابند، اهداف مشخصی را بدست آورند، از فرصت‌هایی که در زندگی ایجاد می‌شود استفاده کنند و با وجود پسرفت‌های احتمالی خوشبینی خود را حفظ کنند یا خیر؟

آگاهی اجتماعی: این قلمرو به احساس همدردی مربوط می‌شود. سوال کلیدی در این قلمرو به این موضوع اشاره دارد که آیا افراد می‌توانند نگرانی‌ها، احتیاجات و توانایی‌های خود را حس کنند، پیش بینی کنند و یا متوجه شوند یا خیر.

مهارت‌های اجتماعی: این قلمرو به وقت‌هایی اشاره دارد که روابطی عالی و عمیق بین افراد شکل می‌گیرد. سوال کلیدی در این قلمرو به این موضوع اشاره دارد که آیا افراد می‌توانند رابطه ایجاد کنند، با دیگران همکاری داشته باشند، تیمی بسازند، رهبری کنند، ارتباط برقرار کنند و روی دیگران تاثیر بگذارند یا خیر.

راه‌های “مدیریت اختلاف در محل کار” را اینجا دنبال کنید!

هوش عاطفی در رهبران موفق

این‌ها مهارت‌های مهمی در تقریبا تمامی رفتارهای ما در محیط کاری محسوب می‌شود. برای مثال در یکی از تحقیقات Talentsmart هوش عاطفی در کنار ۳۳ مهارت کاری دیگر مورد مطالعه قرار گرفت. در این تحقیق ثابت شده که فاکتور هوش عاطفی از میان دیگر مهارت‌ها درست‌ترین حدسیات را در زمینه نحوه عملکرد افراد ممکن ساخته. در این تحقیق ثابت شده که افراد دارای هوش عاطفی بالا در ۵۸% مواقع در شغل‌های مختلف به موفقیت دست یافته‌اند. علاوه بر آن ثابت شد که ۹۰% از موفق‌ترین افراد از EQ بالایی برخوردار هستند. این آمار همچنین نشان داد از میان افرادی که عملکرد و نتایج ضعیفی دارند، تنها ۲۰% از EQ بالایی برخوردار بوده‌اند.

استفاده از هوش عاطفی در رهبری بسیار طبیعی است. از آنجایی که مدیران و مقام‌های ارشد یک کسب و کار مسئول نظارت بر رفتار کارکنان، پروش و ارتقا مهارت‌های آن‌‌ها و به حداکثر رساندن عملکردشان هستند، هوش احساسی نقش بسیار پررنگی در اجرایی کردن این اهداف بازی می‌کند. هوش عاطفی مهارت‌های کلیدی بسیاری را تحت تاثیر قرار می‌دهد که در عملکرد کسب و کار و تیم نقش دارد. مهارت‌هایی مانند قدرت ارتباط گیری، حل اختلافات و به دنبال درجات عالی رفتن.

راه‌های ایجاد انگیزه در کارکنان را اینجا ببینید!

هوش عاطفی در رهبری چه نقشی دارد؟

هوش عاطفی تئوری نسبنتا جدیدی به حساب می‌آید. این عبارت نخستین بار در سال ۱۹۹۵ در یک کتاب به نام “هوش عاطفی: چرا این نبوغ از آی کیو مهم‌تر است” به کار برده شد. این کتاب اثری از نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی دانیل گولمن است. این کتاب و محتویات تحقیقی‌اش اثبات می‌کرد که هوش عاطفی ۶۷% توانایی‌های مورد نیاز برای عملکرد موثر یک رهبر را شامل می‌شود.

این متخصص هوش عاطفی روشن کرد که این مسئله تا چه اندازه در رابطه با کسب و کار حیاتی است. گولمن در این کتاب می‌گوید: “اگر توانایی‌های عاطفی‌تان در دستان شما نیست، اگر خودآگاهی ندارید، اگر نمی‌توانید احساسات بد خود را کنترل کنید، اگر از درک دیگران، ابراز همدری و ایجاد روابط موثر عاجزید،  پس هیچ اهمیتی ندارد که چقدر باهوش باشید. چون در این صورت نخواهید توانست در مسیر پیشرفت چندان جلو بروید! دانش مربوط به EQ نشان می‌دهد که این مسئله تا چه اندازه در کسب و کار اهمیت دارد. گولمن در وبسایت شخصی‌اش نوشته که در واقع این مسئله که EQ تا چه اندازه روی دنیای تجاری اثرگذار است بشدت غافلگیرش کرده است. او به جمله‌ای معروف اشاره می‌کند که در مقاله‌ای از دانشگاه هاروارد گرفته شده است. این جمله که درباره هوش عاطفی است می‌گوید: “حقیقت تکان دهنده و ایده شوکه کننده‌ای که یکی از قدرتمندترین ایده‌های تجاری دهه است.”

مطالب مرتبط “مدیریت منابع انسانی در کسب و کارهای امروزی”

کلام آخر

هوش عاطفی می‌تواند در میزان موفقیت یک کسب وکار نقشی تعیین کننده داشته باشد. عدم وجود این هوش در میان رهبران یک کسب وکار نیز می‌تواند به شکست‌های ساده ختم شود که به آسانی قابل پیشگیری‌اند. خوشبختانه هوش عاطفی را می‌توان ارتقا داد. اگر بتوانید هوش عاطفی خود را بهبود بخشید به رهبر و مدیری بهتری تبدیل خواهید شد. مطالعه کتاب‌هایی در این زمینه می‌تواند آگاهی لازم را برای بهبود هوش عاطفی فراهم کند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید